تنهایی

خیلی سخته

 خیلی سخته دلت هوای یه نفر رو بکنه

 
ولی نتونی بگی
 
خیلی سخته دلت بخواد صداش رو بشنوی
 
ولی نتونی زنگ بزنی
+نوشته شده در شنبه 25 آذر 1391برچسب:,ساعت21:16توسط مهدی مرادی بیات |
نرو

نرو ، چرا میری نرو، کجا میری نرو، تورو خدا نرو، نرو منو تنها نذار، رو دلم پا نذار نرو نرو، نرو، هنوزم تار موهات روی تخته روی تخته، بخدا بی تو بودن خیلی سخته،خیلی سخته نذاشتم اسم هیچ کس جا تو بگیره،

بگیره، هنوزم این دلم واست می میره ،می میره

 

+نوشته شده در شنبه 25 آذر 1391برچسب:,ساعت21:3توسط مهدی مرادی بیات |

خدا کی میام پیشت که از این درد رها بشم،من آغوش تورو می خوام بمیرم زنده تر می شم

خدا می خوام بیام پیشت دارم هی خسته تر می شم ، من آغوش تورو می خوام بمیرم زنده تر می شم

+نوشته شده در شنبه 25 آذر 1391برچسب:,ساعت21:1توسط مهدی مرادی بیات |
گریه نکن

گریه نکن

شاید دیگه نبینمد ((گریه نکن))

به خاطر جدا شدن ((گریه نکن))

بذار که خوب ببینمت ((گریه نکن))

بخاطر تنهایی مون ((گریه نکن))

منم مثل تو دلگیرم ،منم بی عشق میمیرم ((گریه نکن))

منم مثل تو غمگینم،یه روز دستاتومیگیرم ((گریه نکن))

شک نکن بی تو میمیرم،باور بکن عاشقترینم ((گریه نکن))

یه روزدستاتو میگیرم ((گریه نکن))

هرجا باشم کنارتم ، هر جا باشم به یادتم ((گریه نکن))

تا عمر دارم کنارتم گریه نکن ((گریه نکن))

 

+نوشته شده در شنبه 25 آذر 1391برچسب:,ساعت16:0توسط مهدی مرادی بیات |

 

 
سیگار آخر.....!!!!!


غروب و مه به هم می آمیزند


در اولین ایستگاه شب....


وقتی که دود سفید سیگار از لای انگشتم تاب میخورد


در گوشه خلوت افق


خورشید بی رمق جان میدهد به چشمان تو


تا مهتاب مه آلود چشمانت با حس گمشده من درآمیزد


طعم تلخ سیگار و سرفه ای لزج


باید بروم


دود و غروب و سیگار و مه


و خورشید بی رمق چشمانت


که شعله میگیرد در گوشه ای کم سو


باید بروم


از این سیگار بیزارم....!!!...

 

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت14:0توسط مهدی مرادی بیات |

 

حسرت ها را می شمارم

 

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم

 

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:58توسط مهدی مرادی بیات |

اگر جمله ی دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست؛

                    اگر جمله ی دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست؛

                  اگر جمله ی دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست؛

              اگر جمله ی دوستت دارم پایان همه جدایی هاست؛

             اگر جمله ی دوستت دارم کلید زندان من و توست؛

        پس با تمام وجود فریاد می زنم..... دوستت دارم.

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:56توسط مهدی مرادی بیات |

نشستم پای مشروب گفتن بخور بگو به

سلامتی اونی که دوستش دارم...

پیکو به لبم نزدیک کردم اما نخوردم!

ولی گفتم به سلامتیه اونی

که از وجودش نفس میکشم...

گفتن چرا نخوردی؟؟؟

سلامتیه اونو تو پاکی میخوام نه مستی!!!

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:56توسط مهدی مرادی بیات |

دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست
اگر برف بیاید هست
اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من
اگر تو باشی هستم
اگر نباشی .....!

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:55توسط مهدی مرادی بیات |

دستم به آرزوهایم نمی رسد
آرزوهایم بسیار دورند...
ولی درخت سبز صبرم می گوید:
امیدی هست...خدایی هست...
این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم
شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد...

 


+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:53توسط مهدی مرادی بیات |

عاشقانه بودن تنها داشتن یک یار زمینی نیست
عاشق ترین را خدا باید نامید که تنها است اما عاشق همه ی بنده هایش است .
خدایا کاری کن عشقت را درک کنیم و عاشقانه تر عاشقت باشیم

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:52توسط مهدی مرادی بیات |
+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:52توسط مهدی مرادی بیات |

میدونی رفیق؟
همیشه دقیقاً وقتی پر از حرفی,
وقتی بغض میکنی, وقتی داغونی, وقتی دلت شکسته,
دقیقاً همین وقتا
آنقدر حرف داری که فقط میتونی بگی :
بی خیال!!!

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:51توسط مهدی مرادی بیات |

چه قانون ناعادلانه ای

برای شروع یک رابطه هر دو طرف باید بخواهند
ولی برای تمام شدنش همین که یک نفر بخواهد کافیست .../

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:50توسط مهدی مرادی بیات |

بی تو هیچم و با تو عشق را به سخره می گیرم.......

این چه حس غریبی است "که در انتهای حزن چشمانم جوانه می زند ...

بغضم بی صدا می شکند....

اشکم را می چشم...

خود را در کوچه پس کوچه غریب عشق می جویم...

من کیستم؟!...... عجیب است هنوز خود را نیافته ام در صدد یافتن تو قلبم به تکاپو افتاده است....

به راستی من کیستم؟!

هنگامی که در زمان گم می شوم به یکبارگی عاشق خود می شوم ......

اما این تویی که در من غوغا می کنی ای حس گم شده در عمق وجودم......

مرا دریاب.

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:41توسط مهدی مرادی بیات |

من از اعدام نمي ترسم!


نه از چوبش نه از دارش,


من ازپايان بي ديدار ميترسم

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:40توسط مهدی مرادی بیات |

دیدی که سخت نیست


تنها بدون مــــــــــن ؟!!


دیدی صبح می شود،شب ها بدون مـــــــــن !!


این نبض زندگی بـی وقفه می زند… !!!!!!!


فرقی نمی کند با مــــــن یا بدون مــــــن…


دیــــــروز گر چه ســخت


امروز هم گذشت!!!


طوری نمی شود


فردا بدون مــــــن ...!!!

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:40توسط مهدی مرادی بیات |

امروز كه از خواب بيدار شدم


از خودم پرسيدم: زندگي چه مي گويد؟


جواب را در اتاقم پيدا كردم


سقف گفت: اهداف بلند داشته باش!


...پنجره گفت: دنيا را بنگر!


ساعت گفت: هر ثانيه باارزش است!


آيينه گفت: قبل از هر كاري، به بازتاب آن بينديش!


تقويم گفت: به روز باش!


در گفت: در راه هدف هايت، سختي ها را هُلبده و كنار بزن!


زمين گفت: با فروتني نيايش كن

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:39توسط مهدی مرادی بیات |

فکر می کردم از دلم رفته . . .


اما اشتباه می کردم . . .


کسی نمی توونه جاشو توو دلم بگیره .


با اینکه الان دیگه می دوونم با کسی دیگه خوشبخته ،


اما من نمی توونم کسی رو جای اووون به دلم راه بدم . . .


بدترین و سخت ترین لحظه هاست . . .

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:36توسط مهدی مرادی بیات |

اگر به کسی بيش از حد بها دهى

ديگر براى داشتنت تلاش نميكند


نگاهش سرد ميشود!


كلامش بى روح


و دستانش يخ زده


حرفهايش بوى دل مردگى ميگيرد!


و آغوشش بوى هوس...! ღ‏

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:33توسط مهدی مرادی بیات |

دلم که میگیرد تنها یه آغوش گرم تو پناه میبرم


چه کنم دلم جز تو کسی را نمیخواهد


تمام تنهایی من سهم تو شده


تو بری من میمانم و دل تنهاتر از خودم


هرگز نرو

+نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:,ساعت13:29توسط مهدی مرادی بیات |

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی

همتایت هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی
،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت23:14توسط مهدی مرادی بیات |

 

عکسهای عاشقانه  

 

 

 
 
 

 عکس های زیبا از www.taknaz.ir -
بقیه عکس ها درادامه مطلب
 
 

ادامه مطلب
+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت22:46توسط مهدی مرادی بیات |

همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار



امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست



امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت22:38توسط مهدی مرادی بیات |

 

کم کم یاد می گیری
تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را
اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر
و یاد می گیری که بوسه ها قرارداد نیستند
و هدیه ها، معنی عهد و پیمان نمی دهند
کم کم یاد می گیری
که حتی نور خورشید هم می سوزاند  اگر زیاد آفتاب بگیری
و باید باغ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد
یاد می گیری که می توانی تحمل کنی
که محکم باشی، پای هر خداحافظی
و یاد می گیری که خیلی می ارزی
+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت21:0توسط مهدی مرادی بیات |

 

دنگ .... دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی درپی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ام پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده است
لیک چون باید این دم گذرد
پس اگر می گریم
گریه ام بی ثمر است
و اگر می خندم
خنده ام بیهوده است
دنگ ... دنگ
لحظه ها می گذرد
+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:57توسط مهدی مرادی بیات |

اين بار نوبت من است...

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟" گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!


حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!

و اين بار نوبت من است

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:54توسط مهدی مرادی بیات |

زیاد طول نمیکشد تا بفهمی

ورود به هر رابطه ای تنهاییت را پر نمیکند

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:53توسط مهدی مرادی بیات |

غریب است دوست داشتن
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.
تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند.

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:52توسط مهدی مرادی بیات |

درد من تنهاییم نیست

درد من این است

که هر روز از خودم میپرسم

مگر خودش مرا انتخاب نکرد...؟!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:51توسط مهدی مرادی بیات |

وقتی به پایان "من و تو" اندیشیدی
باورت نبود که پایان من و تو فقط پایان "ما" نیست
آغاز دنیایی است بی "ما"
و دنیا بدون "ما "
پر است از هزاران "من و تو" ی تنها!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:40توسط مهدی مرادی بیات |

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته 

به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی 

 

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی

 ـ حس کنی هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکیه بدی

 که یـک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له بشه

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

چه قدر سخته وقتی پیشته سرتو بندازی پایین و آروم اشک بریزی

چون دلت براش تنگ شده، اما آروم اشکاتو پاکنی تا متوجه نشه...

چون حتما فکر می کنه دیوونه ای!

چه قدر سخته وقتی پشتـت بهشه

دونه های اشک صورتت رو خیس کنه

اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوسش داری 

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگران ببینی 

 

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب آروم بگی:

گل من! باغچه نو مبارک...

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:39توسط مهدی مرادی بیات |

یادمون باشه...

یادمون باشه که...

يادمون باشه كه هيچكس رو اميدوار نكنيم بعد يكدفعه رهاش كنيم چون خرد ميشه ميشكنه و آهسته ميميره .

يادمون باشه كه قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم تا كسي كه به ما تكيه كرده سرش درد نگيره

يادمون باشه قولي رو كه به كسي ميديم عمل كنيم .

يادمون باشه هيچوقت كسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم چون امكان داره زياد نتونه طاقت بياره .

يادمون باشه اگه كسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت چون زندگيش رو ازش ميگيري...

یادمون باشه که دل کسی رو نشکنیم. چون دیگه هیچوقت خوب نمیشه...

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:37توسط مهدی مرادی بیات |

گیـــرم با همه بودی
گیرم خیلی شـــاد بودی
گیرم همه حس و حال و دنــــیا رو داشتی
ولی آخرش میدونی چــــی مونده برات؟
یه اطــــاق خاطره و تنهایی تـــــو تا ابد

همه اونا اومــــدن و گذاشتنت کنار
هیــــچکس مَــــــن نمیشدم برات
کسی که هرگــــــز ترکت نمیکرد
تو باش و همه ی خــــاطراتت
تو باش و گریـــــه های بی پایانت

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:37توسط مهدی مرادی بیات |

لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم …
“تـــو”
غلط اضافیِ زندگیم بودی …

 


دوست داشتن کسی که شما رو دوست نداره
مثل بغل کردن کاکتوس می مونه …
هرچی محکم تر بغل کنی بیشتر آسیب میبینی…

 


چرا وقتی دروغ میگی و من لبخند می زنم فکر میکنی خرم .
خب یه بارم فکر کن دارم به خریت تو لبخند می زنم . . !


دنبال کسی نیستم که وقتی میگم میرم
بگه : “نرو!”
کسی رو میخوام که وقتی گفتم میرم
بگه : صب کن منم باهات بیام، تنهانرو

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:35توسط مهدی مرادی بیات |

کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام ، یه باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم ؛ مشکل امروز ما اندام ها نیستن ، افکارها هستن

 

::
ای دل بی ارزش !
لامـــصب……………..یاد بگیر !
اگه کسی بهت گفت دوسِتـــــــ دارم
لزوما به این معنی نیست که کَسِ دیگه ای رو دوست نداره…


من که نقاشی ام تعریفی ندارد
لااقل خودت راهت را بکش و بـــــرو !


به بعضی رابطه ها باید “ زمان ” داد . . .
ادامه بعضی رابطه ها را نباید “ امان ” داد

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:34توسط مهدی مرادی بیات |

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام
برایت به زمین بکوبم …
احساس من قیمتی داشت؛
که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:33توسط مهدی مرادی بیات |

رفت؟؟

به سلامت.....

من خدا نیستم که بگویم صد بار اگر توبه

شکستی باز آی

آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد

رفتنش مردانه نبود لااقل مرد باشد و برنگردد...

خط کشیدن بر من پایان من نیست!

آغاز بی لیاقتی اوست.....!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:30توسط مهدی مرادی بیات |

در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند...

که امروز ، اینقدر دیوانه وار ،....

تشنه ی "بازی کردن " با آدم هایی؟؟؟

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:29توسط مهدی مرادی بیات |

رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند

همراه کسانی بودم که همراهم نبودن

وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم

دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم

و تو چه دانی که عشق چیست

عشق

سکــوتی است در برابر همه اینها !!!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت20:26توسط مهدی مرادی بیات |